کد مطلب:370007 شنبه 21 اسفند 1395 آمار بازدید:484

78: اللهم فاطلبنی بقدرتک ما اطلب ، و اجرنی بعزّتک ممّا ارهب .
 حضرت علی بن الحسین علیه السلام در این قطعه از دعای شریف مكارم الاخلاق دو درخواست از پیشگاه حضرت باری تعالی می نماید: اول ، بار الها! به قدرتت آنچه را كه درخواست دارم ، برآورده ساز. دوم ، بار الها! به عزّتت از آنچه می ترسم پناهم ده .

به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعای امام سجاد(ع ) موضوع بحث و سخنرانی امروز است .

جلب منافع و دفع مضار 

نوع بشر و دیگر موجودات زنده روی زمین از انواع حیوانات و نباتات ، دارای مزیّت طبیعی و خصلت فطری هستند كه هر چه را برای خود نافع و مفید تشخیص دادند، به سوی خویش جذب نمایند و آنچه را برای خود مضرّ و زیانبار شناختند، از خویشتن دفع كنند و این ودیعه الهی در موجودات زنده از عوامل مهم حیات و مایه بقای فرد و نوع آنهاست . درخت موقعی كه در سایه دیوار واقع می شود و نمی تواند بدرستی از نور آفتاب بهره مند گردد، تدریجا خود را خم می كند و از دیوار دور می شود تا به نور آفتاب برسد. حیوانات نیز برای اینكه غذایی به دست آورند یا خطری را از خود بگردانند، سخت تلاش می كنند تا به هدف مورد نظر دست یابند. نكته شایان ملاحظه ای كه در جلب منافع و دفع مضارّ بین انسان و سایر موجودات زنده اراضی وجود دارد، این است كه راهنمای حیوانات و نباتات در شناخت منافع و مضار، هدایت تكوینی حضرت باری تعالی است و هدایت الهی هرگز به خطا نمی رود و منافع و مضارّ واقعی آنها را ارائه می كند. ولی انسان ، آزاد آفریده شده و در موارد زیادی راهنمای سود و زیانش اندیشه اوست و بدبختانه افكار و اندیشه های بشر مصون از خطا نیست ، گاه چیزی را برای خود مضرّ می پندارد با آنكه نافع و مفید است ، و گاه مضرّی را برای خود نافع گمان می كند با آنكه زیانبار است . قرآن شریف در این باره فرموده :

كتب علیكم القتال وهو كره لكم وعسی ان تكرهوا شیئا وهو خیر لكم وعسی ان تحبّوا شیئا وهو شرّ لكم واللّه یعلم وانتم لاتعلمون . (380)

خطای انسان در شناخت خیر و شر 

در عرصه پیكار، قتال با كفّار و مشركین بر شما واجب شده است و از انجام آن كراهت دارید، چه بسا چیزی را مایل نیستند با آنكه خیر شما در آن است ، و چه بسا نسبت به چیزی ابراز علاقه می كنید با آنكه برای شما شرّ و زیان آور است . خداوند است كه به خیر و شرّ، و صلاح و فساد شما آگاه است و شما نمی دانید.

در واقع به نظر این گروه ، زنده ماندن با ذلّت و خواری بر جهاد در راه خداوند كه مایه حیات باعزّت یا مرگ افتخار آفرین است ، ترجیح دارد. بیشتر سربازان علی (ع ) در اواخر عمر آن حضرت اینچنین كج اندیش و مرده دل بودند و بر اثر بی رغبتی به جهاد و شانه خالی كردن از فریضه دینی ، وضع ذلّت باری در حوزه حكومت آن حضرت به وجود آوردند. از آن جمله ، عده ای از لشكریان معاویه به شهر انبار هجوم بردند، فرماندار علی (ع ) را كشتند، ماءمورین نگهبان را پراكنده نمودند، به غارت اموال مردم دست زدند، زیورآلات زنان مسلمانان و غیر مسلمان را كه در پناه اسلام بودند ربودند.

ما تمتنع منه الاّ بالاسترجاع والاسترحام . ثمّ انصرفوا وافرین . مانال رجلا منهم كلم ولا اریق لهم دم . فلو انّ امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان عندی جدیرا. (381)

ترك جهاد و حیات ذلّت بار 

برای باز داشتن آنان از عملشان ، چیزی جز گفتن انّا للّه و انّا الیه راجعون یا درخواست ترحّم نبود. پس از انجام كارهایی كه مرتكب شدند به سلامت رفتند، نه كسی از آنان جراحتی برداشت و نه خونی از آنها ریخته شد. علی (ع ) در پایان سخنان خود می فرماید: اگر انسان مسلمانی پس از این واقعه ننگین و ذلّت بار از شدّت تعصّب و تاءثّر بمیرد، ملامت ندارد بلكه در نظر من مرگی است بجا و شایسته .

سرچشمه این حوادث تلخ و شرم آور، خودداری افراد توانا از انجام وظیفه سربازی و جهاد در راه خدا بود و علاج آن ، قدم گذاردن در عرصه پیكار و مقابله جدّی با دشمن حیله گر است .

هان زندگی است در كنف تیغ

ور نیست در طریق دگر نیست

برخیز و پا گذار به میدان

مردن از این حیات بتر نیست .

قرآن شریف در ابتدای آیه ای كه مذكور افتاد، از فریضه جهاد و بی میلی مردم سخن گفت . سپس بی میلی و علاقه مندی خلاف مصلحت را در سطح وسیعی خاطر نشان ساخت : فرمود:

وعسی ان تكرهوا شیئا وهو خیر لكم وعسی ان تحبوا شیئا وهو شر لكم . (382)

چه بسا از چیزی كراهت دارید و نسبت به آن بی غبتید با آنكه خیر شما در آن است ، چه بسا به چیزی علاقه مند و راغبید و آن برای شما حاوی شرّ و زیان است .

سوء تشخیص بر اثر حبّ و بغض 

همانطور كه اشاره شد، راهنمای حیوان و نبات در تشخیص خیر و شرّ، هدایت تكوینی باری تعالی است كه با وجودشان آمیخته است و هدایت الهی راه خطا ارائه نمی كند. امّا انسان آزاد در موارد زیادی برای تمیز خیر و شرّ خود از اندیشه و افكار خویش كه تحت تاءثیر غرایز و شهوات است ، راهنمایی می خواهد، غافل از آنكه فكر مشوب به حبّ و بعض ، واقع بین نیست و نمی تواند خیر و شرّ را آنطور كه هست ارائه نماید، و این مطلب را اولیای گرامی اسلام ضمن تعالیم اخلاقی خود تذكّر داده اند و در اینجا به طور نمونه پاره ای از آنها به عرض شنوندگان محترم می رسد. حیوان و انسان دارای غریزه تفوق طلبی و برتری جویی است . حیوان این غریزه را در حدود هدایت تكوینی باری تعالی و طبق مصلحت بهكار می برد و فسادی بر آن مترتّب نمی شود. اگر انسان هدفش از برتری و دست یافتن به كرسی ریاست ، حمایت مظلوم و دفع ظالم و احقاق حق باشد، این برتری و ریاست مرضیّ خداوند و بر وفق مصلحت است . علی علیه السلام در ایام خلافت و ریاست خود، این مطلب را به ابن عباس فرمود. امام (ع ) در منزل ذی قار كفش پاره خود را تعمیر می نمود. آن را به ابن عباس نشان داد و فرمود:

ما قیمة هذا النّعل ؟ فقلت : لا قیمة لها. فقال علیه السلام : واللّه لهی احبّ الیّ من امرتكم الاّ ان اقیم حقا او ادفع باطلا. (383)

قیمت این كفش پاره چقدر است ؟ عرض كردم : قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا، این كفش بی ارزش در نظر من محبوبتر از ریاست بر شماست ، مگر آنكه بتوانم حقّی را بر پا كنم یا باطلی را دفع نمایم .

برتری طلبی و فساد 

اما اگر مقصود از اقناع غریزه تفوق طلبی ، بلند پروازی و خود بزرگ بینی باشد، خواستن چنین ریاستی بر خلاف سجایای انسانی و كرایم اخلاقی است . این برتری طلبی در دنیا مایه فساد است و در آخرت موجب عذاب و كیفر الهی است . قرآن شریف فرموده :

تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذین لایریدون علوّا فی الارض ولافسادا والعاقبة للمتقین . (384)

این دار آخرت و بهشت جاودان را برای كسانی قرار می دهیم كه در زمین به فكر تفوق طلبی و فساد نباشند و حسن عاقبت برای اهل تقوی است .

ائمّه طاهرین علیه السلام پیروان خود را از طلب نمودن چنین ریاستی بر حذر داشته و آن را وسیله از میان بردن دین و مایه هلاكتشان خوانده اند.

عن معمّر بن خلاد عن ابی الحسن علیه السلام انّه ذكر رجلا فقال انّه یحب الرئاسة . فقال : ما ذنبان ضاریان فی غنم قد تفرّق رعائها باضرّ فی دین المسلم من الرّئاسة . (385)

دو گرگی كه به درندگی عادت نموده و در گلّه ای وارد شوند كه چوپانشان از آنها دور مانده است ، ضرر و زیان این دو گرگ برای گله بیشتر از ضرر ریاست برای دین یك مسلمان نیست .

عن ابیعبد اللّه علیه السلام قال : من طلب الرّئاسة هلك . (386)

امام صادق (ع ) فرمود: كسی كه در طلب ریاست است ، راه هلاكت را می پیماید.

تفوق طلبی انسان و حیوان 

از آنچه مذكور افتاد، این نتیجه به دست آمد كه تفوق طلبی و برتری جویی از تمایلات مشترك بین حیوان و انسان است ، حیوانات با هدایت تكوینی باری تعالی آن را اقناع می كنند، راه خطا نمی روند، و مرتكب عمل خلاف مصلحت نمی شوند، اما انسان آزاد می تواند آن غریزه را از دیدگاه مرضیّ خداوند بنگرد، پیرو مولی الموحدّین علی (ع ) باشد، و كرسی ریاست را برای اقامه حق و دفع باطل بخواهد. در این صورت ، آن ریاست عین سعادت است . و می تواند آن را از دیدگاه علوّ و خود بزرگ بینی بنگرد، بلندپروازی كند، ریاست را وسیله تحقیر و هتك مردم قرار دهد، در این صورت كرسی ریاست مایه بدبختی او می شود و دین و دنیایش را تباه می سازد. اگر كسی برای نیل به چنین ریاستی دعا كند و آن را از پیشگاه الهی بخواهد، در واقع به هلاكت و سیه روزی خویشتن دعا كرده است .

خیر و شرّ مال 

مال از جمله چیزهایی است كه بشر به آن دلبستگی و علاقه دارد و همانند ریاست و مقام ، دارای خیر و شرّ است . اگر مال را به قدر كفاف و به منظور تاءمین معاش خود و خانواده خویش بخواهیم و به دگان نیز در مواقعی بیش و كم كمكهایی كنیم ، آن مال مایه عزّ و آبروست و به دین و دنیای آدمی آسیبی نمی رساند. اما اگر گرفتار بیماری و حرص شویم و به مرض مال اندوزی مبتلا گردیم ، در معرض بلایا و خطرات قرار می گیریم و ممكن است به سركشی و عصیان گرایش یابیم . قرآن شریف فرموده است :

انّ الانسان لیطغی ان راه استغنی . (387)

احساس بی نیازی ، انسان را به طغیان سوق می دهد و زمینه انحرافش را از صراط مستقیم فراهم می آورد.

مالداری و زمینه طغیان 

به شرحی كه در سخنرانی هفتاد و سه توضیح داده شد، امام سجاد(ع ) در دعای مكارم الاخلاق از پیشگاه الهی درخواست می كند:

ولا تفتنّی بالسّعة .

بار الها! با سعه مالی و ثروتمندی مرا مورد آزمایش قرار مده .

و در همان سخنرانی درباره خوبی كفاف و زیان سرمایه داری توضیح داده شد، و رسول اكرم صلی الله علیه و آله برای حضرت محمد و آل محمد از پیشگاه خداوند درخواست كفاف می نمود. امام زین العابدین (ع ) در بیان مطالب دینی و در مدرسه عالی انسان سازی معلمی است بزرگ و گزیده الهی ، او می داند كه چه چیزهایی به صلاح دنیا و آخرت بشر است و چه چیزهایی برای دین و دنیایش ضرر دارد. چنین انسانی آگاه ، وقتی دعا می كند و از پیشگاه الهی درخواستهایی می نماید، قطعا تمنّیّاتش حاوی خیر و خوبی و بر وفق صلاح فرد و اجتماع است . امام سجاد(ع ) در جمله اول دعا كه موضوع بحث امروز است ، عرض می كند:

اللهمّ! فاطلبنی بقدرتك ما اطلب .

بار الها! به قدرتت آنچه را كه درخواست دارم ، برآورده ساز.

ملاحظه می كنید كه امام (ع ) در دعای خود، كلمه قدرت را به كار برده است ، راغب می گوید:

تفاوت قدرت خدا و خلق 

القدرة اذا وصف بها الانسان فاسم لهیئة له بها یتمكّن من فعل شیئی ما، واذا وصف اللّه تعالی بها فهی نفی العجز عنه ومحال ان یوصف غیر اللّه تعالی بالقدرة المطلقة . (388)

وقتی انسان به قدرت توصیف می شود، معنایش این است كه او دارای وضع و هیئت خاصّی است كه می تواند عملی را انجام دهد، و چون خداوند به قدرت توصیف شود، به معنای نفی عجز از دات مقدّس اوست و محال است كسی غیر از خداوند به قدرت مطلقه توصیف گردد.

قدرت نامحدود خالق 

هر صاحب قدرتی در این عالم آفریده حضرت باری تعالی است ، وجودش محدود است و قدرتش نیز محدود، تنها خداوند است كه قدرتش همانند ذات مقدّسش حدّ و اندازه ندارد. ما نمی دانیم كه امام سجاد (ع ) چه درخواستهایی از حضرت باری تعالی نموده است ، اما می دانیم خداوند تواناست كه می تواند بی قید و شرط همه خواسته ها را برآورده سازد و با قدرت نامحدود خویش ، موانع را از سر راه بردارد و به همه تمنّیّات جامه تحقّق بپوشاند. از این رو، امام (ع ) با استمداد از قدرت او، اجابت دعوات خود را تمنّی كرده است .

حضرت زین العابدین (ع ) در جمله دوم دعا كه مورد بحث امروز است ، به پیشگاه الهی عرض می كند:

واجرنی بعزّتك ممّا ارهب .

بار الها! به عزّتت از آنچه می ترسم ، پناهم ده .

كسی كه از شخصی یا چیزی می ترسد و از ضرر زدن و زیان رساندش خائف است ، خود را به صاحب قدرتی می رساند و از وی درخواست پناهندگی می نماید تا در پرتو حمایت او از خطر مصون بماند.

پناه دهنده زمانی می تواند شخص نگران و مضطرب را پناه بدهد كه از نظر نیروی مادی یا اقتدار معنوی آنقدر قوی باشد كه بتواند پناهنده خود را از شرّ دشمنش محافظت نماید و خطر را از وی دفع كند. این توانایی بی قید و شرط به ذات اقدس الهی اختصاص دارد، اوست كه می تواند پناهنده خود را از شرّ جنّ و انس محفوظ دارد و از بلایای ارضی و سماوی نگاهداری نماید. امام سجاد(ع ) در جمله اول دعا برای قضای حوایج خویش ، خداوند را به وصف قدرت نام برده و از توانایی ذات اقدسش استمداد نموده است ، و در جمله دوم كه پناه خواستن از خداوند است ، برای مصون ماندن از چیزهایی كه مایه ترس و اضطراب است ، پروردگار را با وصف عزّت یاد نموده و در واقع از خداوند عزیز پناه خواسته است .

معنی عزّت 

العزیز من اسمائه تعالی وهو المنیع الّذی لاینال ولایغالب ولا یعجز شی ء. (389)

عزیز از اسماء خداوند است ، او منیع است و دستی به وی نمی رسد، مغلوب نمی شود و چیزی او را عاجز و ناتوان نمی نماید. به عبارت دیگر، او عزیز است ، غلبه می كند و مغلوب نمی شود، مقهور می كند و مقهور نمی گردد. پس امام سجاد(ع ) برای مصون ماندن از ترس و تشویش ، از پیشگاه خداوند عزیز پناه خواسته ، اوست كه هر قدرت ترس آوری را مقهور و مغلوب می كند و پناهنده خود را مصون و محفوظ می دارد.

ما در حوادث سنگین و ترسهای اضطراب آور به خداوند پناه می بریم و از او می خواهیم بر ما منّت گذارد و پناهمان دهد، كه او بر تمام آفریده های خود غالب و قاهر است و می تواند پناهنده خود را از خطر برهاند. اگر خوف و نگرانی ما از عذاب خداوند باشد به كجا باید پناهنده شویم و كیست كه می تواند شخص خائف از عذاب الهی را پناه دهد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله پاسخ این پرسش را داده و به پیروان خود آموخته است

كان رسول اللّه صلی الله علیه و آله اذا صلّی الصبح رفع صوته حتّی یسمع اصحابه ، یقول : اللهم انّی اعوذ برضاك من سخطك واعوذ بعفوك من نقمتك . اللهمّ انّی اعوذ بك منك ، لا مانع لما اعطیت ولا معطی لما منعت . (390)

پناه بردن به خدا از عذاب الهی 

روش رسول گرامی (ص ) چنین بود كه وقتی نماز صبح را می خواند، صدای خود را بلند می نمود تا به اصحابش بشنواند و به پیشگاه خداوند عرض می كرد: بار الها! پناه می برم به رضای تو از غضبت ، پناه می برم به عفو تو از مجازاتت ، بار الها! پناه می برم از تو، به خودت كه نه چیزی مانع اعطای تو می شود و نه كسی می تواند آن را كه تو منع نمودی ، عطا نماید.

از جمله اعمال ممدوح در اخلاق اسلامی این است كه اگر مسلمانی از برادر دینیش درخواست پناهندگی نمود، با داشتن قدرت ، پناهش دهد و اگر او را نپذیرد با این عمل ، رابطه معنوی خود را با خداوند قطع نموده است .

عن ابی الحسن علیه السلام قال : من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فی بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایة اللّه عزّوجل . (391)

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: كسی كه نزد برادر دینی خود برود، از او درخواست پناهندگی كند و او با داشتن قدرت ، پناهش ندهد، ولایت الهی را قطع نموده است .

راجع به آمان دادن رسول اكرم (ص ) به مشركین و امان دادن مسلمانان به كفّار مقرّراتی است در اسلام كه در اینجا برای مزید اطلاع شنوندگان محترم ، دو مورد ذكر می شود:

اسلام و امان دادن به مشركین 

در موقعی كه مشركین عهدشكنی نمودند، از خود سلب امنیّت كردند و خداوند دستور قتل آنان را داد، كسانی سخت نگران شدند و به عنوان شنیدن تعالیم الهی از پیمبر امان خواستند تا بیایند و كلام خدا را بشنوند. بر اثر این تقاضا، آیه ای بر رسول اكرم (ص ) نازل شد:

وان احد من المشركین استجارك فاجره حتّی یسمع كلام اللّه ثمّ ابلغه ماءمنه . (392)

ای رسول معظم ! اگر یكی از مشركین برای شنیدن كلام خدا از تو امان خواست ، به او امان بده تا بیاید و كلام الهی را بشنود. اگر ایمان آورد، به سعادت نایل آمده و اگر ایمان نیاورد، كسی حق ندارد پناهندگیش را نقض كند و باید او را با حمایت و مراقبن به دیار قومش كه مركز امن اوست برسانی .

دستور و برنامه امان دادن مسلمان به كفّار اینچنین است .

فی الخبر: ویجیر علیهم ادناهم ، ای اذا اجار واحد من المسلمین حرّ او عبد او امرءة : او عبد اوامرءة : جماعة او واحدا من الكفّار وآمنهم جاز ذلك علی جمیع المسلمین ولاینقض علیهم جواره . (393)

در روایت است كه پناه می دهد به كفّار یك فرد مسلمان ، هر چند آن مسلمان شخصی باشد عادی و غیر مسئول ، یعنی زمانی كه یك مسلمان ، خواه آزاد باشد، خواه مملوك باشد و خواه زن ، به جمعی از كفّار یا به یكی از آنان امان بدهد، این امان ممضی و مجاز برای تمام مسلمین است و مسلمانان پناه دادن او را نباید نقض كنند.

لازم الاجرا بودن امان یك مسلمان 

جالب آنكه امان دادن مسلمان به كافر و مشرك نه فقط به صورت نوشتن و گفتن است ، بلكه اگر به طور اشاره به وی امان بدهد، آن امان برای همه مسلمین محترم و لازم الاجر است .

عن امیرالمؤ منین علیه السلام قال : اذا اوماء احد من السملمین او اشار بالامان الی احد من المشركین فنزل علی ذلك فهو فی امان . (394)

علی (ع ) فرمود: وقتی یك مسلمان با اشاره به یكی از مشركین پناه بدهد و آن مشرك به اعتماد و اطمینان اشاره او، از پایگاه و سنگر خود خارج شود، در امان و مصونیّت خواهد بود.

فضیل بن زید با سربازان خود قلعه ای را به نام سهر یاج محاصره كردند. تصمیم داشتند یكروزه آن را فتح كنند، پس از چند ساعت زد و خورد سربازان مسلمین برای استراحت به عسكرگاه خود رفتند تا پس از رفع خستگی دوباره برای پیكار آماده شوند. یك سرباز مسلمان مملوك از صف سربازان عقب افتاد. دشمنان از این فرصت استفاده كردند، با آن سرباز سخن گفتند و از او در خواست امان نمودند. سرباز مملوك پذیرفت ، امانی نوشت و به آنان تسلیم كرد.

یكسان بودن امان حرّ مملوك 

موقعی كه لشكر اسلام آماده جنگ شد و به طرف قلعه حركت كرد، برخلاف انتظار مشاهده نمود كه دشمنان با اطمینان خاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمده اند، امان نامه سرباز مملوك را روی دست گرفته و گفتند: این امان شماست ، برای ارتش اسلام پذیرش امان یك نفر سرباز امر عادی بود، ولی وقتی متوجه شدند كه این امان نامه به امضای یك مسلمان مملوك است ، مردّد ماندند كه آیا امان او مانند امان یك مسلمان آزاد محترم و لازم الاجر است یا نه ؟ ناچار موضوع را به مركز گزارش دادند. خلیفه وقت در جواب نوشت :

انّ العبد المسلم من المسلمین ، ذمته كذمّتكم فلینفذ امانه . (395)

مسلمان مملوك نیز از مسلمین است و تعهدات او مانند تعهدات شما محترم است ، به امان نامه او ترتیب اثر دهید و تعهّد او را نافذ و ممضی تلقّی نمایید.

از این چند جمله كه معروض افتاد، روشن شد كه پناه دادن در درجه اول شایسته مقام ربوبی است ، ولی مسلمانان نیز از باب تشبّه به كامل و از نظر رعایت حقوق اسلامی اگر قادر باشند باید برادران دینی خود را پناه بدهند و آنان را از نگرانی و اضطراب خلاص نمایند، بعلاوه ، قانون اسلام به هر مسلمانی ولو غیر مسئول باشد، اجازه داده است از موضع دینی خود استفاده كند و به دشمنی كه در حال جنگ است و پناه می خواهد، امان بدهد تا هر چه زودتر جنگ به نفع مسلمین پایان یابد و از خونریزی زیاد جلوگیری شود.

امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعای خود به پیشگاه خداوند عرض می كند:

واجرنی بعزّتك ممّا ارهب .

بار الها! به عزّتت از آنچه می ترسم پناهم ده .

راغب می گوید:

الرّهبة والرهب مخافة مع تحرز واضطراب . (396)

رهبه و رهب ترسی است آمیخته به حذر كردن و نگران بودن .

اسلام و امنیت از ترس 

امنیت از ترس ، همانند امنیّت مالی و جانی و عرضی مورد كمال توجه شارع مقدس است . ئر جامعه اسلامی ، مردم از حكومت نمی ترسند زیرا حاكم اسلام اگر واجد شرایط حكومت باشد، از ظلم و ستم و همچنین از ارعاب و تهدید منزّه است . ترس مردم باید از گناهان خودشان باشد. حكومت عادل مجری قانون است و كسانی كه مرتكب جرایم و جنایات می شوند به حكم قانون آنان را مجازات می كند و به كیفر اعمالشان می رساند. اگر كسی به اتكای قدرت خودش افراد را به ضرب و شتم یا جرح و قتل تهدید نماید و آنان را بترساند، مرتكب گناهی بزرگ شده است ، و اگر به نام وابستگی به حكومت آنان را مرعوب كند و به حبس و قتل از ناحیه دولت تهدیدشان نماید، گناه بزرگتری مرتكب شده است ، و اگر تهدید خود را عملی كند جهنمی است و در دوزخ جایگاهی بسیار سخت خواهد داشت .

عن ابیعبد اللّه علیه السلام قال : من روّع مومنا بسلطان لیصیبه منه مكروه فلم یصبه فهو فی النّار، ومن روّع مؤ منا مسلما بسلطان لیصیبه منه مكروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فی النّار. (397)

امام صادق (ع ) فرمود: كسی كه مؤ منی را مرعوب كند به قدرت سلطانی كه از ناحیه وی به آن مؤ من آسیبی برسد، ولی تهدیدش عملی نشود و از ناحیه شخصی قدرتمند به او صدمه ای نرسد، تهدید كننده جهنمی است ، و اگر كسی مؤ منی را مرعوب نماید به قدرت سلطانی كه از ناحیه وی به مؤ من آسیبی برسد و تهدیدش را عملی كند، تهدید كننده با فرعون و آل فرعون در جهنم جای دارد.

ارعاب و شكنجه وجدان اخلاقی 

گاه فردی با ایمان دچار لغزش شدید می گردد و به مسیر نادرست و غیر مشروع گرایش می یابد و بر اثر اعمال ناروای او، انسانهایی بسیار شریف و بزرگوار از صغیر و كبیر دچار رعب و وحشت می شوند و چون فرد انحراف یافته دارای ایمان درونی است ، بر اثر اعمال ظالمانه خود دچار شكنجه وجدانی می گردد و مورد ملامت و سرزنش نفس لوّامه خود واقع می شود، پیوسته روز و شب را با ناراحتی می گذراند و همواره در این اندیشه است كه راهی به دست آورد و خویشتن را از این مصیبت درونی نجات بخشد. حر بن یزید عنصری بود با ایمان و تعالیم قرآن شریف را باور داشت . بدبختانه چند روزی به خطا رفت و صراط مستقیم الهی را كه راه امام معصوم حضرت حسین بن علی علیه السلام است ترك گفت و فرماندهی هزار سوار از سپاهیان عبیداللّه زیاد را پذیرا گردید و ماءموریّت یافت همه جا تا ورود به كوفه ، با لشكریان خود در معیّت حضرت حسین علیه السلام باشد.

حرّبن یزید از اولین برخوردی كه با امام (ع ) داشت ، همواره مراتب ادب و احترام خود را نسبت به آن حضرت ابراز می نمود. از آن جمله پس از اولین ملاقات ، طولی نكشید كه ظهر شرعی فرا رسید. امام (ع ) به مؤ ذّن فرمود: اذان بگوید.

فقال علیه السلام للحر: اترید ان تصلّی باصحابك ؟ قال لا، بل تصلّی انت ونصلّی بصلوتك . فصلی بهم الحسین علیه السلام . (398)

امام (ع ) به حرّ فرمود: آیا تو می خواهی با اصحاب خودت نماز بخوانی ؟ عرض كرد: نه ، شما نماز می خوانید و ما نیز با نماز شما نماز می گزاریم . امام (ع ) نماز خواند و همه با آن حضرت نماز گزاردند.

نامه عبیداللّه به حرّ 

سفر به پایان نرفته و امام (ع ) به كوفه نرسیده بود كه تصمیم عبیداللّه بن زیاد تغییر كرد، بر آن شد كه از ورود حسین (ع ) به كوفه جلوگیری كند، زیرا می دانست كه آن حضرت در كوفه علاقه مندان زیادی دارد كه در شرایط كنونی خاموش اند و اگر امام (ع ) به كوفه بیاید، ممكن است وضع دگرگون شود و گروهی به طرفداری حضرتش قیام تمایند و مشكلاتی پدید آورند. به این جهت ، بیعداللّه نامه نوشت و به وسیله ماءمور مخصوص فرستاد. در نامه به حرّبن یزید ریاحی امر اكید و ماءمور من ناظر است كه هر چه زودتر این دستور اجرا گردد. با وصول این نامه ، مسئولیّت حرّ تغییر كرد: او قبلا موظف بود كه همواره با لشكریان خود در معیّت امام (ع ) را در بیابان متوقف كند و برای اجرای این دستور، حضرت را ملزم به توقف نمود و در نتیجه روز دوم محرم امام (ع ) به زمین كربلا وارد شد و سرانجام ، روز عاشورا در همان زمین به درجه رفیعه شهادت نایل آمد. از آن روز به بعد، نامی از حرّ در كتب مقاتل به چشم نمی خورد، گویی خود را در گوشه ای منزوی نموده و از فشارهای روحی خویش بشدّت رنج می برد و منتظر است ببیند پایان كار فرزند بزرگوار رسول اكرم (ص ) با آن مردم عهدشكن به كجا می رسد. روز عاشورا فرا رسید و خطر در نظرش محقّق آمد.

فلمّا راءی الحرّ بنیزید انّ القوم قد صمّموا علی قتال الحسین علیه السلام و سمع صیحة الحسین (ع ) یقول : اما من مغث یغیثنا لوجه اللّه ؟ اما من ذاب یذب من حرم رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله ؟ قال لعمر بن سعد. ای عمر! امقاتل انت هذا الرّجل ؟ قال : ای واللّه قتالا ایسره ان تسقط الرّؤ س وتطیح الایدی . قال : افما لكم فی ما عرضه علیكم رضی ؟ قال عمر: اما لو كان الامر الیّ لفعلت ولكن امیرك قد ابی . (399)

بازگشت حرّ به راه حق 

وقتی حرّ مشاهده كرد كه مردم تصمیم گرفته اند با حضرت حسین (ع ) بجنگند و صدای آن حضرت را شنید كه استنصار می فرمود و می گفت : آیا كسی نیست از حرم پیغمبر اكرم (ص ) دفاع نماید؟ نزد عمر سعد رفت و به وی گفت : ایا با این مرد بزرگ می جنگی ؟ پاسخ داد: آری ، جنگی خواهیم نمود كه سرها فرو افتد و دستها قطع شود. گفت : ایا به پیشنهاد او رضایت نمی دهی ؟ در جواب گفت : اگر كار در دست من بود، اجابت می نمودم ، ولی عبیداللّه ابا دارد از آنكه اجابت كند. از خیمه عمر سعد خارج شد، در باطن به انگیزه ایمان ، تصمیم گرفت از مسیر باطلی كه رفته بود باز گردد و به حضرت حسین (ع ) ملحق شود.

به نام آب دادن اسب ، تدریجا از لشكر ظلم فاصله می گرفت ، در مسیر خود با مهاجر بن اوس برخورد نمود، به حرّ گفت : می خواهی چه كنی ؟ به وی جواب نداد.

فقال له المهاجر: انّ امرك لمریب ، واللّه ما راءیت منك فی موقف قطّ مثل ولو قیل لی : من اشجع اهل الكوفة ما عدوتك . فما هذا الّذی اری منك ؟ فقال له الحر: انّی واللّه اخیر نفسی بین الجنّة والنّار، فواللّه لااختار علی الجنّة شیئا ولو قطعت وحرقت . ثم ضرب فرسه قاصدا الی الحسین علیه السلام ویده علی راءسه وهو یقول : اللهم ! الیك انبت وتب علیّ فقد ارغبت قلوب اولیاءك و اولاد بنت نبیّك . (400)

نگرانی حرّ از ارعاب اهل بیت 

مهاجر گفت ، ای حرّ! كار تو ریب آور است . قسم به خدا، من تو را هیچ موقعی همانند وضع كنونی ندیده ام . اگر از من می پرسیدند: شجاعترین مردم كوفه كیست ؟ از تو تجاوز نمی نمودم ، این چه وضعی است كه هم اكنون در تو می بینم ؟ حرّ در پاسخ او گفت : قسم به خدا، من خویشتن را بین بهشت و دوزخ ، مخیّر مشاهده می كنم ، قسم به خدا هرگز چیزی را به جای بهشت اختیار نمی نمایم ، اگر چه مرا قطعه قطعه كنند و بسوزانند. سپس به اسب ركاب زد و به سوی عسكرگاه حسین (ع ) شتافت در حالی كه دست را بر سر گذارده بود و می گفت : بار الها! به سوی تو برگشتم ، توبه ام را بپذیر كه من دلهای اولیای تو و فرزندان دختر پیمبر گرامیت را ترسانده ام .

حرّ بن یزید در طول ماءموریّت خود گناهان زیادی مرتكب شده بود، ولی در نظر او ترساندن دلهای اولیای الهی و فرزندان حضرت صدیقه اطهر سلام الله علیها از تمام گناهان سنگین تر بود، لذا در پیشگاه الهی از آنان نام برده است .

امام سجاد(ع ) ایام عمرش همواره در شرایط اختناق و محیط وحشت و ارعاب طی شده است . او برای مصون ماندن از خطرات تهدیدهای مرعب و تخویفهای مدهش ، از پیشگاه الهی درخواست پناهندگی نموده ، عرض می كند6

واجرنی بعزّتك ممّا ارهب .

بار الها! بر من منّت بگذار و از آنچه می ترسم ، به عزّتت ، پناهم ده .